بتاج
انشا در مورد #اسفند_ماه
چه اسفندها،آه چه اسفندها دود کرده ایم برای تو ای روز اردیبهشتی که گفتند این روزها میرسی از همین راه!
مظلوم تر از اسفندماه دیده ای؟همیشه نادیده اش گرفته ایم.انگار که وجود ندارد!!!اسفندماه که میرسد بیرحمانه لحظه هایش را میشماریم تا که سریعتر رخت بربندد و برود تا بهار سربرسد.
اما اسفند چه صبورانه به ما می نگرد که سخت سرگرم سوروسات عیدمان هستیم.
میدانی اسفند ماه خودش است!خودخودش!!
نه اردیبهشت است که دم از عطرنارنج و شکوفه بزند،نه شهریور است که آفتاب تندش تنت را بسوزاند،نه آبان است که برگ های زرد رنگش ادعای عاشقی شان زمین و زمان رابردارد.اسفند دم از هیچ نمیزند،ادعایی هم ندارد.تنها یک گوشه می نشیند و به بخار برخاسته از فنجانش در واپسین روزهای زمستان می نگرد.
میدانی حس میکنم کلافه اش کرده ایم.دیده ای چقدر زود مارا ترک میکند؟به سی روز نمیکشد.خودش آرام آرام چمدانش را می بندد و زود از کنارمان میرود.
دم در که میرسد با نگاهی غم آلود برای بار آخر مارا می نگرد.اما در را که میبندد هیچ کداممان متوجه بسته شدن در نمیشویم.
چه حیف که هیچ کس غم ۲۹اسفند را نمیفهمد!